خاطرات مامان شدن

بدون عنوان

1395/6/9 11:52
نویسنده : ملیحه
108 بازدید
اشتراک گذاری

سلام. پسرم خوبی؟ این روزا خیلی سخت میگذره. من تنهام و خیلی ناتوان شدم. هر روز دعا میکنم نشونه ای از اومدنت و ببینم..ولی هیچ...انگار بهت خوش میگذره!!  خطا بیا دیگه پسرم، هر چی زودتر بیای برای هر دومون بهتره. دیگه الان 38 هفته و 4 روزه هستی.بنظرم حسابی بزرگ شدی و اگه بیای ایشالله مشکلی نداری. ضمن اینکه دایی ها و خاله ها و بخصوص دختر دایی های عزیزت، خیلی خیلی مشتاق هستن که بیای. کیمیا و شیوا جونم دارن شنبه میان، میخوان تو رو از همه زودتر ببینن. بوس  مامان بزرگ هم همین روزا میاد. بابایی هم خیلی صبور شده و حواسش به من هست. میدونم دل تو دلش نیست.

پسر نازم دیروز حالم اصلا خوب نبود و خیلی گریه کردم. ولی امروز بهترم. تو هم که همش تو دلم تکون میخوری عزیزم، ولی معلومه داری بزور خودتو کش و قوس میدی! دیگه جات تنگ شده!!  چشمک خیلی مشتاقم تو رو هر چی زودتر ببینم ولی خیلی هم از زایمان میترسم! سکوت

اها راستی بالاخره حوصله کردم از قنداق فرنگیت عکس بگیرم که عکسشو میزارم. شاید یروز به این عکس ها رجوع کردی و برات جالب بود عزیزم. مامان میبوسه تو رو بوسبوس

پسندها (4)

نظرات (1)

معصومه رسولی
25 شهریور 95 14:13
عزیز دلم...ان شالله بزودی شاهد در آغوش گرفتن پسر نازت باشی و بسلامتی زایمان راحتی داشته باشی.